محل تبلیغات شما
سلام دوستان

این منگفت را در نظرگاهِ پست قبلی* نوشتم که حالا با مطالب دیگری اینجا می گذارم

* من بچه هفت تپه ام، گرسنه ایم گرسنه»1

   
کاوشگر ناسا که برای ماموریت‌های اکتشافی در عمق سیاره‌های دیگر ساخته شده است دوشنبه شب پنجم آذر به طور موفقیت‌آمیزی بر سطح مریخ فرود آمد و نخستین تصویر را نیز ارسال کرد.

این فضاپیما که اینسایت» نام دارد پس از هفت ماه و طی مسافتی ۵۴۸ میلیون کیلومتری حوالی ساعت ۱۱:۲۵شب به وقت ایران بر سطح مریخ فرود آمد.

این فضاپیما با سرعتی حدود ۱۹ هزار کیلومتر در ساعت از جو مریخ عبور کرد. سپس با نزدیک شدن به سطح این سیاره سرعت آن هنگام فرود به هشت کیلومتر در ساعت کاهش یافت.
و .»

بشر
شگرفی آفریند بیکرانه
دگر جا خوانَد او خونین ترانه
به سوچی می سپارد او نوبل را
همه خونین نموده خاک و گل را
یمن را شخم زده با بمب سفره1
شده شهر و بیابان حفره حفره
به لیبی آفتاب بر خون بتابد
برای بیشتر کردن شتابد!
.
"بشر" را گویم، این پست دوپا را

1 - اصطلاحی ست به نام بمباران قالی ای»، که برعکسِ بمباران نقطه ای، هرچه پیش روست بمباران می شود؛ در واقع روی زمین زیبای مظلوم، قالی بمب و خون و آتش پهن می کنند. من سفره ای» را بجایش بکار می برم. که هم یادی ست از سفره های تهی زحمتکشان جهان که حالا در بمباران ها به خون آغشته است. بر سفره های فقرشان اگر تکه ای نان یافت شود، آن را نیز با بمب باران(بارانی از بمب؛ حیف واژه ی زیبای باران)، خون آلود می سازند؛ یعنی بیرحمی مطلق. استخوان های کودکان یمنی را می توان از روی پوست شمرد؛ روی زمین فقر و بیداد نفس کِش می طلبد - وضعیتی که لُمپن ها مردم جهان را بدان دچار ساخته اند + سکوت مدعیان دروغین حقوق بشر و اربابان شان؛2 یعنی صاحبان دهان های گشاد و گوش های کر؛ واقعن که سد رحمت به خر.*

* خر عزیز مرا ببخش که نام بزرگ ات را در داستان حقیرترین و کودن ترین موجودات آوردم. داستان گنده جنایتکاران و ریزه خواران. مرا ببخش که این نوع بیان عادت شده و ناخوداگاه بکار گرفته می شود؛ وگرنه من هرگز یک موی ترا به همه شان نمی دهم.

2 - همانطور که بار ها پیشتر اعلام کرده ام، تکرار می کنم: اهل تهمت نیستم، هر وقت حقوق بشر چی ها مایل باشند، آماده ام در جلسه ای عمومی سخن خود را ثابت کنم که آن ها و بسیارانی دیگر از ماسک زدگان در جنایات دست دارند. این گوی و این میدان»، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!»
کوتاه: او که بخشی از حقیقت را می گوید خائنتر از دروغگو است.

بله خر مهربان، دنیا خواران بسیار بیرحم شده اند، حتی به کودکی رحم نمی کنند. بچه های هفت تپه فریاد می زنند گرسنه ایم گرسنه»، بعد عده ای سایت باز در داخل و خارج از کشور فکر می کنند این یک شعار است؛ شعاری برای بازی و فرصت طلبی، و می گویند وه! چه شعار خوبی! وقت آن است که سایت بازی کنیم؛ عقده های کودکی راضی کنیم. در نتیجه کسانی که هرگز نمی توانند طرفدار کارگر باشند، آن ها نیز با قیافه هایی دروغین به میدان می آیند تا خودی بنمایند. باری خر عزیز، بچه های هفت تپه نه ضد انقلاب اند و نه شعار باز و سایت باز، آن ها براستی گرسنه اند؛ پدران شان کار کرده اند و پول هایشان را نامردانی برداشته گریخته اند. یکی از همان نامرد ها نام شریف یک قهرمان ملی میهن را روی سگ خود گذاشته بود. می بینی خر عزیز به چه روزگار پستی دچار شده ایم. یکی از نمایندگان کارگران در مسجد شوش خطاب به معممین و مذهبی های حاضر در مسجد، آن موضوع را بیان کرد. چند بار هم کلمه ی مذهبی را تکرار نمود. در واقع با آن گریه فریاد داشت می گفت اگر براستی ایمان دارید، بترسید از فردایتان، زیرا:

اسیرم بی کَسَم بی یاورم من - نهیب خشمناک داورم من

یوسف بهمنی یکی از نمایندگان ھفت تپە در مسجد شوش(فیلم در اینترنت): پیمانکار میگفت بە جان بابک بە شما پول میدھم و بعد از مدتی مشخص شد بابک سگش بودە!»

یعنی مَردک غارتگر و مفتخوار و بسیار آسان ثروت های ملی را بدست آر، کل ایران زمین را به مسخره گرفته بود و به این مردم بسیار ثروتمندِ فقیرِ مال باخته آنگونه می خندید.

سازمان خصوصی سازی» عملن به دستیار غارتگران ضد ایرانی بدل شده و کشور را به عمد و یا سهو دارد به آشوب می کشاند، پس فورن باید منحل گردد و در دادگاهی صالح جوابگو باشد.


نوشته شده در تاريخ پنجم آذر ۱۳۹۷ برابر با بيست و ششم نوامبر ۲۰۱۸ ، 11:33:41 توسط لیثی حبیبی - م. تلنگر
سلام دوستان. گذشته از اعتراض به جنایاتی که مدیران غارتگر هفت تپه و پشتیبانان آنان مرتکب شده اند و من در یکی از وبگاه های خود مفصل بدان پرداخته ام، اینجا به عنوان یک ایرانی علیه آن فرد توهین کننده به یکی از قهرمانان ملی ما، شکایت خود را اعلام می دارم، و در آینده پی می گیرم. ای کاش همه ی ایرانیان میهن دوست که قدر بابک بزرگ ما را می دانند، به اعتراض علیه آن مفسد غارتگر بی وطن برخیزند. در ایران ما، رسمی بسیار بسیار زیبا از دیرباز برقرار است چنان، که همه - مذهبی، غیر مذهبی - به بزرگان و قهرمانان آن سر زمین احترام می گذارند. چنانکه بسیاری از مردم غیر زرتشتی(همچو من)، آن زرین سخن زرتشت پاکیزه خو را پیوسته تکرار می کنند؛ آن سه گانه، در واقع بُن مایه ی اندیشه ورزی و حکمت و دانش است، و در هر رسم و دیاری از جمله در بین مردم مذهبی جهان احترام و کاربُرد دارد؛ زیرا بی رعایت آن سه زرین، هیچ امری، آنطور که باید صورت نمی پذیرد - پندارِ نیک، گفتارِ نیک، کردارِ نیک. کوتاه و بُن مایه ی ژرف اندیشی، حکمت، دانش و رهگشا و گره گشای درست امور جهان است. بابک1 نیز ستاره ای بود که درخشید جاودان، ای نام زیبا، جاوید مان!

1 - بابَک، واژه ای ست تالشی به معنی پدر، و حرف ک» ی آخر آن، علامت تصغیر نیست، بلکه واژه ای ست مثلِ آیینک(پهلوی) = آیینه = آوینا = نشان دهنده، که گَل آوَز شده از بُندارِ تالشی آویندِن = نشان دادن. و به احتمال قوی، مانند دیگر نامواژه ی تالشی یعنی کوروش = کو رو ژ = کو رو ژی = زینده روی کوه، باید نامی مستعار باشد. با و باب یعنی پدر؛ با» یکی از اسامی پدر است در تالشی. با با، یعنی پدرِ پدر، که متأسفانه در فارسی به غلط جای پدر جا افتاده؛ کسی غلط آن را به هر دلیلی بکار برده و بعد جا افتاده. بابا = با با یعنی پدرِ پدر(پدر بزرگ)؛ البته تالش ها به ما با»، یعنی پدر مادر نیز حالا بابا می گویند؛ در واقع هر دو مفهوم را در یک فراز گنجانده اند. ما» و پع» اصل آن دو واژه است که بر مبنای آن ها، دو واژه ی مرکب مادر و پدر ایجاد شده. هنوز یکی از نام های پدر در تالشی پع می باشد. به همین دلیل حتی دانشمندان فارسی زبان دیگر نمی دانند که پسر یعنی چه، زیرا با بخش اول آن واژه ی مرکب آشنایی ندارند. پسر عبارت است از پع + سَر = مانند پع = مانند پدر = مذکر. ما» نیز در تالشی یکی از اسامی مادر است؛ البته حالا فقط برای مادر زنبوران عسل بکار می رود. ولی واژه ی ماشی»* = مانند مادر = خاله، نشان می دهد که در قدیم تالش ها آن واژه را در باب مادر خود نیز بکار می برده اند.

* ماشی = خاله - این واژه ی تالشی اول بار به وسیله ی آقای شهرام آزموده شکافته شده.

 

در ضمن در تمامی جهان فقط در یک نقطه سرداران و یاران بابک خرمدین دارای مزار به نام خود هستند، و آن مکان، شهر تالش نشنین عنبران(اَنبَرُون - امرودزار) است در استان اردبیل. در اَنبَرُون به آن بزرگان تالش و ایران زمین سید خرمی می گویند. در روز های عروسی، عروس و داماد با احترام خاصی بر مزار سادات خرمی حاضر می شوند و بعد از ابراز ارادت و زیارت به خانه ی بخت خود می روند.

امور مهمی در تاریخ هست که ایران زمین مدیون تالش هاست؛ چند نمونه از بسیاران را نام می برم. 1 - زبان تالشی که رازدار تاریخ و فرهنگ فلات ایران و جهان است و اصیل ترین واژه های فراموش شده ی ایران و جهان را حفظ کرده، مثل سِه ورنایا سیَه نیا»(درخشش شمالی - شفق شمالی). به این سخن در آینده ی نزدیک در وبگاهِ جهان زبان و واژه شکافی» بر می گردم برای ریشه یابی و تدقیق. و از این دست شگرفی بیشمار است. 2 - حفظ مزار بزرگان خرمی. 3 - حفظ اسامی شاهنامه ای در نامواژه های طبیعت تالش، که قبل از نوشتن شاهنامه ی فردوسی بزرگ ثبت گشته؛ و گویی بخش هایی از شاهنامه بر مبنای آن ها سروده شده؛ مثلِ رَشَه پشت، رَشی آخر(آخور)، رستمی ویسپینج و .(هر یک از این ها در تالش افسانه و گاه افسانه های خود دارد؛ البته مردم تالش آن ها را داستان واقعی و رُخ داده می دانند) 4 - تالش تنها خلق ایران است که از دادن دختر به زندان دربار قاجار خودداری کرد. گزمه های درباری دوبار بخاطر آن سرفرازی به تالش زمین یورش بردند، ولی هر دوبار به وسیله ی دلیران تالش پوزه شان به خاک مالیده شد و عقب نشستند. 5 - وقتی مصدق السلطنه جوان را در قفقاز غارت کردند و مجبور بود به ایران بیاید و معلوم نبود که دوباره بتواند برگردد، به کمک پدر بزرگ مادری پدرم، مشته رضا لیپایی(ماسالی) مشهور به رضایف، از گرجستان به فرانسه رفت، درس خواند و شد دکتر محمد مصدق مشهور(برای اطلاعات بیشتر به خاطرات خود دکتر مصدق رجوع شود). 6 - آن زمان هنوز پهباد نبود تا بلند شود و از پشت جبهه ی دشمن بعثی پلید و م عکس بگیرد؛ بچه های دلیر ماسال با اینکه می دانستند به استقبال مرگ می روند، داوطلب می شدند برای رفتن به پشت جبهه ی دشمن؛ و بعد چند بار بالاخره به رگبار بسته می شدند. آن زمان در مرز ایران و عراق بخش بزرگی از جهان با ایرانیان می جنگید؛ مدرن ترین تکنولوژی ها را در اختیار دشمن ایران قرار می دادند، و برای اینکه موشک های ارتش پلید بعثی به تهران برسد، بعضی از کشور های دارای "دمکراسی" با دست و دلبازی در برابر پول، آن وسایل کشتار جمعی را دوربُرد می ساختند، که یکی از آن ها به جشن تولد کوچولو های ما در تهران خورد و خیابان به شکل فاجعه آمیزی پر شد از اسباب بازی، لنگه های کفش و دمپایی هاشان. در چنان شرایط بسیار نابرابری فرزندان ایران همچنان ایستادگی می کردند و پیروزی هایی شگرف و باور نکردنی بدست می آوردند. از یک کرد عراقی(محمد مُوسلی) شنیدم که می گفت هر وقت ایرانیان پیشروی داشتند از مکان هایی غیر از عراق هواپیماهایی مرموز بر می خاستند و نیروی های ایرانی پیش رونده را می کوبیدند. در چنان شرایطی ماسالی های دلیر و میهن پرست بار ها و بار ها با پای پیاده به پشت جبهه ی دشمن نفوذ کردند و موفق برگشتند تا اینکه بالاخره به شهادت رسیدند. این سر که در برابر زورگویان و جنایتکاران جهان فرود نیامده را در برابرشان فرود می آورم؛ چهار زانو بر خاک به ادب می نشیم و سر بر خاک می سابم. زنده یادشان جاودان باد! بژی ایران، جاودان بژی! و .

گریه امانم نمی دهد؛ این "زندگی" جز غصه نانم نمی دهد.

کشتن زبان این مردمِ تا مغز استخوان ایراندوست با همکاری عده ای(شِرذِمَه) که خود را "فعالان فرهنگی" تالش معرفی می کنند، ننگی ست بر پیشانی تاریخ ایران زمین. آن ها هرگز بخشیده نخواهند شد. لطفن دقت داشته باشیم که اینجا یک اشتباه صورت نگرفته، بلکه توطئه گرانه همکاری شده برای نابودی زبان مادری، که زبانی مادر است و شگرف زبانی ست بی مانند، و یکی از هنگفت ثروت های ملی ایرانی ست. تا حرف هوایی نزده باشم، به زودی در باب آن خیانت و سیاهکاری توضیحات کافی خواهم داد. زبان کهن مردم سمنان را نیز خیلی سال پیش به همین شکل نابود کردند. ماسال ما اما مقاومت کامل کرد چنان، که تنها شهر تمام تالش زبان جهان بود. در ماسال تمامی غیر تالش ها تالشی حرف می زدند. حتی یک نفر غیر تالش مقیم ماسال با ماسالی ها به زبان دیگری حرف نمی زد، بجز چند کارمند و معلم غیر ماسالی. حتی سپاهیان دانش در ماسال تالشی می آموختند و حرف می زدند.

اول بار که در سال سوم دبیرستان معلم تبعیدی ما، دانشمند ایرانی، جواد مانی، این زبان بی مانند و شگرف را ستود، من هنوز نمی دانستم آن بزرگمرد چه می گوید.

خطاب به ماسال زمین:

وینم یخ ژَندَرَه، دَس و پار سَردَه - اشتع غیرت چع بَه، چنتَه ویمَردَه؟! 

 می بینم یخ زده ای، دست و پایت سرد است - آن غیرت تو چه شد، چگونه فرو مرد؟!

 

چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۹۷ ۲:۳۰

مشکلات بیش از دو هزار واگذار شده که تلاش می شود مخفی نگه داشته شود!
. به اعتقاد علیرضا محجوب وضعیت نامساعد کنونی کارگران در کشور عمومی شده و سرنوشت همه کارگران کشور همین است که می‌بینید. این یک پرده از مشکلات ماست که اکنون بروز کرده است. شما خاطرتان نمی‌ آید که در کیان‌تایر و علاءالدین چه خبر بود. مگر همینها نبودند که شش ماه جاده‌ها را بسته بودند؟ اینها هم کارگر بودند، اما مشکلاتشان حل شد، چون دوباره به دولت بازگشتند.1 خلاصه آنکه تعداد واگذاری‌های ما زیاد بوده و در این کار، بیشتر تنها سوداگری و سود و وجه هدف بوده است و با این کار بدترین لطمات را از نظر اجتماعی به کشور وارد کرده اند. اگر با تک تک کارگران هفت تپه هم در این مورد مصاحبه کنید، عین حرف‌های ما را به شما می گویند.»
از قانون بد، عملکرد خوب در نمی‌آید. تا زمانی که قوانین اصلاح نشود وضعیت به همین شکل خواهد بود. او همچنین گفته است که هفت تپه، تنها یکی از هزاران موردی است که شما می‌شناسید. من می‌توانم لیست دوهزارتایی از این واگذاری‌ها به شما بدهم که همه دارای اشکالات اساسی هستند و دیر یا زود گریبان این کشور را خواهند گرفت.»

در ضمن عده ای آمده اند تا در میانه ی راه نرخ تعیین کنند؛ فرموده اند این خرابی ها حاصل کار دوران است. این یک دروغ حیله گرانه ی بزرگ می باشد؛ زیرا خصوصی سازی در همه ی دولت ها شکست خورده، ولی حالا ناموفقیت و تباهی به اوج رسیده، که حاصل کار همه ی دولت هاست.
تو به هیچ بهانه ای نمی توانی مال مردم را ببخشی به کس دیگری. این حقه بازی ها در جامعه ی آگاهِ ایران بکار ناید.
هرچه زودتر باید سازمان عملن ضد ایرانی خصوصی سازی منحل و جوابگو شود و سازمان دفاع از اموال عمومی ایجاد گردد. اگر قانون در جایی مزاحم است، باید فورن به سود منافع و حقوق ملی اصلاح شود.

1 - عده ای حراج و غارت سرمایه های ملی را دفاع از حق مالکیت می نامند! جناب ی محترم، این چه مالکیتی ست که حق داشتن آن فقط به افراد خاص و یا شارلاتان و غارتگر چون "مدیران" هفت تپه می رسد؟!
جناب جهانگیری محترم که ما زمانی فکر می کردیم افکاری ملی و ضد فساد در سر دارید؛ چرا آبروی خود را پای این موجودات شارلاتانِ ضد ایرانی می ریزید؟!

 

و نکته ای در باب فامیلی پدر بزرگ پدرم: اسم او رضا بود؛ در ماسال مَشتَه رضا(مشهدی رضا) صدایش می کردند. در تاریخ ایران به نام رضا تالشی» و رضایف» از او نام برده اند. او در چندین نقطه ی شوروی آن زمان از جمله در تفلیس دفتر داشت. پیله ابریشم و جاجیم ابریشمی که تولید کارخانه ی خودش بود، به آنجا می برد. آن زمان ما هنوز شناسنامه نداشتیم؛ روس ها برای اینکه اسم کوچک او را صدا نکنند از نام او که رضا بود، فامیلی درست کرده بودند. در روسیه بزرگسالان غیر فامیل را به اسم کوچک صدا کردن بی احترامی شمرده می شود. از دوستان کوچک خان جنگلی بود و اول بار او کوچک خان را به خارج برد. بعضی از بزرگان از جمله شاعر مشهور فرامرز مسرور ماسالی گفته که او اول بار کارد و چنگال فی را به ایران آورده. به نظر من این می تواند بیشتر برای شمال ایران مصداق داشته باشد، زیرا کارد و چنگال فی می توانست از جنوب نیز وارد شود. ولی از دختر او یعنی مادر بزرگ ما شنیده بودم که اول بار گوجه فرنگی(سرَه وَنجُوم) را با خود آورده بود و مردم چون نمی دانستند چگونه مصرف می شود، نمی خوردند. شاید به همین دلیل باشد که گیلک ها هنوز نام روسی آن پامیدُور» را با کمی تغییر(پامادُور) بکار می برند.

یک روز که در انزلی از کشتی پیاده شد، ظاهرن اشتباهی با آمپولی کشته شد. جسد او را بردند و در کربلا دفن کردند. حمید پسر کوچک او که دانشمند زمانه ی خود به حساب می آمد در رشت با زن رشتی و فرزندان خود می زیست، که بعد از آن برای همیشه ناپدید شدند. مادر بزرگ تا زنده بود چشم اش به در بود؛ انتظار داشت حمید اش هر لحظه از در درآید. از او مانند نقاشی ماهر سخن می گفت چنان، که ما نوه هایش نیز نادیده چهره و قامت حمید را تقریبن دقیق می شناختیم. تالشی سپید رو و بلند بالا با چشمان آبی خوش رنگ؛ و سخنوری دانشمند و ورزیده، که کس آنگونه ندیده. خودش نیز چشم آبی بود و چهره ای به اصطلاح اروپایی داشت. می گفت او انسانی بزرگ و بسیار آگاه است، نمی تواند گم شود. در بین فامیل این فاجعه ی بزرگ پدر و پسر به رضا شاه نسبت داده شد، و مادر بزرگ همیشه از او به تلخی تمام یاد می کرد و هرگز واژه ی شاه» را برایش بکار نبرد. ولی ما دلیل خیلی محکمی برای اثبات آن ادعا نداشتیم. چنانکه بعضی از مردم ماسال می گفتند حمید را که سرهنگ ارتش بود، رضا شاه تیر باران کرده؛ که آن نیز در حد همان شایعه بود؛ و اگر هم حقیقت داشت، ما هیچ اطلاعی از جزییات نداشتیم. به همین خاطر من هرگز درجایی ننوشتم که رضا شاه قاتل رضا تالشی و حمید تالشی و زن و فرزندان او می باشد.

باری، رضا تالشی و پسر تحصیل کرده و دانشمند اش حمید، آن سان رفتند و حالا در آن فامیلی بسیار بزرگ ماسالی(حبیبی، رضا نژاد، رضاپور، رضایی و محمودزاده) فراوان رضا و حمید و حمیدرضا داریم. همین.

نشانی وبگاه ها و ایمیل من:

 habibileisi@gmail.com

چوگان(تالشی) = چوبگان(برگردان به فارسی)

«من بچه هفت تپه ام، گرسنه ایم گرسنه»2

«من بچه هفت تپه ام، گرسنه ایم گرسنه»

ی ,ها ,های ,ای ,تالش ,تالشی ,یکی از ,آن ها ,را در ,هفت تپه ,را به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها