محل تبلیغات شما

تکرار بخاطر دوست و دوستی

رهروی گر جز به یک رنگی مشو - شادمانی گرد و دلتنگی مشو»»(زنده باد اتحاد و دوستی همه ی خلق های میهن - کلیک کنید)

 

بدین وسیله یک بار دیگر از همه ی کسانی که هنوز اثری از انسانیت در آن ها باقی مانده می خواهم تلاشی انسانی را آغاز نمایند تا به کمک شان از جنایاتی که در تاریخ بی سابقه است پرده بردارم.

رونوشت به دویچه وِلِه» ی فارسی. جناب وزیر، از رییس و کارکنان محترم آن رادیو که جزء نادر رادیو های فارسی زبان است که تروریست ها را به همین نام می خوانَد، می خواهم دادخواهی مرا به عرض تان برسانند تا با کمک شما از حقوق بشر، قانون اساسی آلمان و همه ی حقوقِ انسانی که به اَشکالی باور نکردنی زیر پا افتاده، دفاع شود. امیدوارم با اقدام خود نامی نیک و تاریخی از خود برجای نهید.

برنامه آلمان برای مبارزه با نفرت‌پراکنی در شبکه‌های اجتماعی

​​​​​​​وزیر دادگستری آلمان از شبکه‌های اجتماعی می‌خواهد که در مقابله با سخنان نفرت‌پراکن سرعت عمل به خرج دهند. هایکو ماس برای رسیدن به هدف خود طرحی قانونی را عرضه کرده که مشتمل بر مجازات نقدی تا ۵۰ میلیون یورو است.

Deutschland Heiko Maas Justizminister (picture-alliance/dpa/B. Pedersen)

هایکو ماس، وزیر دادگستری آلمان

هایکو ماس، وزیر دادگستری آلمان، در نظر دارد که کمپانی‌های بزرگ اینترنتی مانند فیس‌بوک یا گوگل را به وسیله مجازات‌های نقدی وادار کند اقداماتی شدید علیه نفرت‌پراکنی به عمل آورند. این تمدار عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان روز سه‌شنبه (۱۴ مارس / ۲۴ اسفند) در برلین گفت که هنوز هم تنها شمار اندکی از پیام‌های قابل مجازات که در شبکه‌های اجتماعی انتشار می‌یابند پاک می‌شوند. به گفته ماس، فشار بر شبکه‌های اجتماعی باید افزایش پیدا کند و بدین جهت او در حال تهیه طرحی قانونی در این زمینه است.

وزیر دادگستری آلمان گفت که طرح قانونی مذکور ضابطه‌های معینی را برای شبکه‌های اجتماعی و نحوه برخورد آنها با شکایات تعیین می‌کند و آنها را موظف به از بین بردن پیام‌های قابل مجازات می‌سازد.

به گفته ماس، عدم رعایت قانونی که طرح آن در دست تهیه است باعث خواهد شد که شبکه اجتماعی خاطی به پرداخت مجازات نقدی تا پنجاه میلیون یورو محکوم شود.

ماس درصدد است مسئولان شبکه‌های اجتماعی را موظف کند که ساز و کاری را برای سهولت در طرح شکایت‌های اعضایش فراهم سازد. همچنین این مسئولان موظف خواهند شد که به سرعت به شکایات اعضایشان پاسخ گویند. شکایت‌های اعضای شبکه‌ها باید بدون وقفه به لحاظ قانونی بررسی شوند و پیام‌های قابل مجازات در عرض ۲۴ ساعت از روی شبکه اجتماعی محو شوند. بر اساس طرح پیشنهادی ماس، همه پیام‌های قابل مجازات باید حداکثر پس از ۷ روز از زمان ورود به شبکه محو شده باشند .»*(دویچه وله)

* در ضمن من در درجه ی اول خواستار محو تهمت ها، توهین ها و تهدید ها از آن سایت و بعضی سایت های دیگر نیستم؛ بلکه خواستار آنم که دادگاهی علنی با حضور همه ی داوطلبان(دوست، دشمن، بی طرف)، حقوقدانان، رنجدیدگان، و نمایندگان قانون و پلیسِ آلمان تشکیل گردد تا پرده از جنایاتی باور نکردنی بردارم، تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد». نوشتم: (دوست، دشمن، بی طرف)» زیرا بعضی از افراد دروغگو، توهین کننده و متخلف به دام افتادگانی بیش نیستند به وسیله ی عده ای شارلاتانِ قانون شکن؛ پس دشمنی شان نیز از راه گمراهی می باشد. من این فراز را در آینده برای روشنگری بیشتر، هرچه بیشتر خواهم گشود و ادامه خواهم داد تا تشکیل جلسه ی دادگاه علنی با حضور عموم. این دادگاه حتمن باید علنی باشد تا من و هیچ کسی نتواند پشت درهای بسته مخفی شود. تقاضای دیگر من این است: برای اینکه این دادگاه از هر گونه دست بردی محفوظ بمانَد، باید مستقیم از اینترنت پخش شده و فیلم آن برای همیشه ثبت گردد. 

جناب وزیر سلام بر شما

بیش از چهارده سال پیش بنیاد فرهنگی هاینریش بُل» مرا دعوت کرد و در خانه ی هاینریش بُل جنایتی بزرگ و بی سابقه بر علیه من صورت گرفت؛ جنایتی که در تاریخ نمونه ی آن وجود ندارد - حد اقل من به چنان نمونه ای برخورد نکرده ام. و من بدون اینکه اعتراضی بنمایم آن خانه را ترک کردم تا بتوانم با کار فرهنگی خود کودک نابغه ی خود را به جایی برسانم که حق استعداد او بود و هست؛ ولی بعد از پناهندگی و گرفتن پاس، جنایات بسیار دیگری بر علیه من انجام شد و هر روز دارد تکرار می شود. وقتی دیدم دارند به من می گویند ما نمی گذاریم تو از استعداد و توان قلمی خود سود بجویی برای خدمت به بشریت و کمک به کودک خود؛ تلاش کردم به کار فیزیکی بپردازم و هر کار شرافتمندانه ای که ممکن است انجام دهم تا کودک نابغه ی من درس بخواند؛ نه فقط نگذاشتند کار کنم، نه فقط جنایات را پی در پی ادامه دادند، بلکه سایتی فارسی زبان در آلمان را به بردگی گرفتند و بطور پیوسته از طریق آن سایت و گاه بعضی سایت های دیگر و بعضی جنایتکاران ضد انسان در داخل و خارج میهنم پیوسته بر علیه من زهر پاشیدند تا دهانم را ببندند. این جنایات و حملات همینک و هر روزه ادامه دارد. در کشور شما وضعی ایجاد نموده اند که هیچ کسی جرأت این را ندارد پا پیش نهد برای دادرسی و دادخواهی و دفاع از حقوق به زیر پا افتاده ی من و کودک من.*

من آماده ام در حضور شما بازجویی شوم و جنایاتی بی سابقه را افشا نمایم. تکرار می کنم: نه یک جنایت، بلکه جنایات بی سابقه ی مختلفی را افشا نمایم. جنایاتی که همچنان بر علیه من؛ کودک من، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، قانون اساسی آلمان و حیثیت کشور شما گستاخانه ادامه دارد.

لحظاتی پیش دیدم رادیو فارسی دویچه وِلِه» سخنان حق طلبانه ی شما را منتشر کرده؛ پس تصمیم گرفتم به شما به عنوان یک مقام بلند پایه ی کشور آلمان رجوع کنم و از طریق شما دادخواهی نمایم. همانطور که نوشتم، آماده ام در برابر شما بازجویی شوم تا به کمک شما از حقوق برباد رفته ی خود و کودکِ مظلوم خود و حیثیت کشور شما، قانون اساسی آلمان و اعللامیه ی جهانی حقوق بشر دفاع نمایم. بگذار بدین وسیله نام نیک شما در تاریخ آینده ی این سر زمین و جهان بدرخشد. این گوی و این میدان»؛ من آماده ام.

* نوشتم: وضعی ایجاد نموده اند که هیچ کسی جرأت این را ندارد پا پیش نهد برای دادرسی و دادخواهی.»

یک نمونه از بسیاران: چندی پیش آقای تقی رحمانی برای گرفتن جایزه ی خانم خود از فرانسه به آلمان آمده بود؛ نامه ای برایشان نوشتم که: (نقل به مضمون)در این کشور همه ی در های دادخواهی را به روی من بسته اند، به پلیس آلمان رجوع نمایید تا در حضور شما بازجویی شوم و پرده از جنایاتی باور نکردنی و بی سابقه در تاریخ بشری بردارم؛ ایشان حتی جرأت جواب دادن به من را به خود ندادند. از این نمونه ها بیشمار است، که فقط یکی را به عنوان مشت نمونه ی خروار نام بردم.

با احترام و ادب ویژه

لیثی حبیبی - م. تلنگر

 

نشانی وبلاگ های دیگر من:

jangalemazlum.blogfa.com

 

بیایید مگذاریم اینگونه آسان قانون و انسانیت زیر پا افتد.


خیلی دلم می خواست که این نوشته های رنج آور را تکرار نکنم. دوست داشتم پلیس امنیت آلمان دخالت نماید و به این جنایات ضد بشری پایان دهد. ولی متأسفانه آنچه دیده می شود برعکس است. یعنی هر روز دارند بر فشار می افزایند و گذشته از آن بعضی در آب و نمک خوابانده شده های "فرایند باز" دارند اینجا و آنجا طوری وانمود می کنند که چیز مهمی رخ نداده؛ در حالی که نابکاران تاریخ آوار فاجعه ها اینجا بر سرم ریخته اند. آیا آن افراد نمی دانند که فاجعه های عظیمی رخ داده و کار را به اینجا کشانده؟ می دانند، خیلی خوب می دانند؛ ولی وظیفه شان لوث کردن و به فراموشی سپردن جنایات است. موضوع از این قرار است که در این شهر کوچک به وسیله ی چند ایرانی و به کمک مسئولین آلمانی جنایتی بی سابقه روی داد، و من که از آلمان، کشور به اصطلاح دارای دمکراسی، چنان انتظاری نداشتم، بعد از آن خانه ی هاینریش بُل» را به عنوان اعتراض ترک کردم، بی آنکه اعتراضم را آشکار نمایم؛ یعنی رفتن خود را عادی، بسیار عادی انجام دادم. البته قبل از ترک خانه ی هاینریش بُل اعتراضم را در داستانِ افسانه ی پیدایش دریا ها و اقیانوس ها» نشاندم که در جشن تابستانی در حیاط آن خانه ترجمه ی آن خوانده شد و استقبالی کم نظیر از آن صورت گرفت؛ و بعد از آن قانون شکنان همچنان دست به جنایت زدند بیرحم. یعنی یک جنایت شد، جنایت ها. خوانندگان محترم دقت داشته باشند که منظور من از بکار گیری جنایت، همان مفهوم کاملِ جنایت است و نه خلافکاری و قانون شکنی های معمولی. بگذار برای روشنگری بیشتر مثالی بزنم: به عنوان نمونه مرا وقتی به شکلی کاملن غیر قانونی در هایمی که یک شکنجه گاه واقعی بود، انداختند را یک جنایت نمی دانم؛ بلکه یک خلافکاری بزرگ ضد قانونی می دانم.

بعد از اینکه مدتی بسیار بلند مرا بی هیچ مدرک و هویتی در آن هایم(خوابگاه)، تو بخوان شکنجه گاه نگه داشتند، به اعتراض برخاستم؛ و به ناچار مرا به دادگاه فرستادند، و جزء نادر انسان های به این کشور آمده ام که در کمتر از یک ماه بعد از دادگاه پاسپورت گرفتم. چرا برایم کارت هویت صادر نکرده بودند؟ می دانم که خلاف مطلق بود؛ ولی نمی دانم چرا. شاید برای اینکه اگر کار به اعتراض و دادگاه کشید که: چرا انسانی رسمن دعوت شده به این کشور را به یک شکنجه گاه فرستاده اید!؟ منِ شاعر و نویسنده و محقق رسمن دعوت شده به آلمان، که بدون هویت بودم نتوانم ثابت کنم که من دارم در یک شکنجه گاه زندگی می کنم؛ و این در حالی است که بعد از در آمدن از مهمانی خانه ی هاینریش بل، تمامی افراد دعوت شده، تا گرفتن پاس در آپارتمانی در شهر دئورن و یا شهری دیگر می زیستند منتظر.

آن شکنجه گاه گذشت؛ چگونه و با چه رنجی گذشت؛ خود یک کتاب سخن است. و متأسفانه نمی توان کتابی قطور را در چند خط نوشت. پس فعلن بمانَد. همانطور که نوشتم وقتی خودم را بعد از مدتی طولانی بی هویت(چون کارت شناسایی نداشتم) به دادگاه رساندم؛ در همان دقایق اول رییس دادگاهِ شریف، بی طرف و بر عکس مسئولین دئورن به شدت قانونگرا  را عصبانی ساختم. چگونه؟ بدین صورت که وقتی گفت: کارت شناسایی خود را بدهید» و من گفتم ندارم. گفت: مگر پناهنده نشده بودی!؟

گفتم: چرا، مدتی طولانی است که پناهنده شده ام. عصبانیت اش بیشتر شد؛ گفت خوب کارت ات را بده. گفتم ندارم. با اعتراض به مترجم گفت: ایشان که مخفی نبوده؛ وقتی در این کشور پناهنده می شوی برایت کارت صادر می کنند. به عنوان مثال با همان کارت می روی و حقوق می گیری؛ چطوری حقوق می گرفتی!؟ گفتم: می رفتم و می گفتم: حبیبی ام و دویست و خورده ای به من پول می دادند.

گفت: آخر به چه عنوانی!؟ حالا که داشت کم کم متوجه می شد که گناه و مشکل از من نیست؛ لحن سخن اش خیلی دوستانه تر شد. در آخر دادگاه به شهر کُلن زنگ زد و مدتی تقریبن طولانی پای تلفن حرف می زد. حالا دیگر وکیل مدافع من نیز شده بود. مترجم برگشت و گفت: آقای حبیبی شما قبول شده اید. گفتم: از کجا می دانید؟ گفت: دارد به مسئولی در کلن می گوید: او جواب مثبت دارد و بدون کارت شناسایی ممکن است با کنترل پلیس در خیابان برای او مشکل ایجاد شود.

آخر سر هم وقتی بعد از بحث طولانی با کلن خسته شد، گفت: گاه با این اداره چی های ما آدم خسته میشه. و ادامه داد: دارند شما را به یک هایم(خوابگاه پناهندگان) جایی پرت می فرستند؛ ولی من به عنوان رییس دادگاه تمام تلاش خود را می کنم که قانون اجرا شود. و آدرس شهرکی دوردست را به من داد و گفت، حتمن برو آنجا خودت را معرفی کن؛ ولی من برایشان می نویسم که برای جمع و جور کردن وسائل زندگی ایشان یک ماه فرصت دارد. در نتیجه، آن آلمانی قانون گرا و شرافتمند و بزرگوار در عرض کمتر از یک ماه قبولی مرا فرستاد و ناراهِ قانون شکنان خشن و ضد بشر و ضد قانون اساسی آلمان را بست.

بعد از آن تمام تلاش خود را نمودند که من در خانه ای ویژه در این شهر کوچک زندانی باشم، تا جنایات انجام گرفته لو نرود. و بعد افرادی در آب و نمک خوابانده شده وظیفه یافتند که در سایتی فارسی زبان و خائن به آزادی و عدالت و انسانیت پیوسته مورد توهین و تهمت قرار گیرم. مرا به نابکاران "فرایند باز" کاری نیست، ولی دوستان اشتباهگر بدانند که اصل جنایت، یورش در آن سایت فارسی زبان نیست؛ بلکه وظیفه ی نابکاران ضد بشر در آن سایت این است که مرا با توهین و تهمت زبان بسته سازند. در واقع آن موجودات حقیر هنوز نفهمیده اند که آدرس را عوضی آمده اند؛ زیرا لیثی حبیبی - م. تلنگر کسی نیست که با این باد های هرزه و کثیف بلرزد. پس اگر کسانی فکر می کنند که اعتراض امروز من بخاطر خلافکاری های در آن سایت است، در اشتباه می باشند. فشار آن سایت برای این است که من سکوت کنم تا آن جنایات باورنکردنی  لو نرود. من این حرف های بی نهایت غم انگیز را برای هزارمین بار دارم می نویسم، تا فردا هیچ کسی نگوید، یعنی نتواند که بگوید: عجب! ما که نمی دانستیم؛ خوب توضیح می دادی، ما که کفِ دست بو نکرده بودیم». این است که این مطالب بسیار بسیار رنج آور را تکرار می کنم. در ضمن در آینده به هیچ کسی دیگر نخواهم گفت اشتباهگر؛ زیرا در خانه گر کَس است، یک حرف بس است»؛ که من در این سال ها بسیار بار نوشته ام. 

حوصله بیکران و سکوت من به این خاطر نیست، که افرادی اینترنتی و در آب و نمک خوابانده شده ی مزدور به من حمله ور می شوند؛ آن ها اصلن برایم وجود ندارند. نمی خواهم به هیچ کسی حتی دشمن خود توهین کنم، ولی آن موجودات واقعن از نظر من وجود ندارند؛ نه بخاطر اینکه دشمن منند، نه؛ بلکه بدین خاطر است که دیگر اثری از انسانیت در آن ها نیست.1(می توانم سد ها نمونه بیاورم از اینکه آن افراد دیگر انسان نیستند؛ ولی برای صرفه جویی در وقت خود و خوانندگان در زیر نویس شماره ی یک، به یک نمونه از بسیاران می پردازم و قضاوت را به عهده ی خواننده می گذارم.)

و اگر توضیح می نویسم برای انسان هاست و پیش از این برای گولخوردگان و نا آگاهان یورشگرِ در خدمت زشتی و پلشتی نیز می نوشتم. خود را وجدان بزرگ زمانه می دانم، و به همین خاطر تا به امروز حال بسیاری را رعایت کرده ام تا مبادا از سوی من کوچک ترین اشتباهی رخ دهد و حتی حق دشمن من زیر پا افتد؛ و این در حالی است که فراوان توهین و تهمت شنیده ام. گاه از کسانی توهین و تهمت شنیده ام که فقط و فقط به وسیله ی بعضی دنی بچه ها تحریک شده بودند و فورن، بی پرس و جو بیرحم به قضاوت نشسته بودند! یعنی کوچکترین شناختی از من نداشتند، ولی بی نهایت بیرحم می تاختند بی هیچ وجدانی! حرکاتشان طوری است که گویی انسانیت، وجدان و اخلاق برای همیشه در آن ها مرده است. گویی خود را لاشه ای بکلی گندیده می بینند که هر لحظه باید بویش را با تکانی به خود، به مشام دیگران برسانند برای آزار، و ی روان نارامِ بیمار خود. ولی آن ها فراموش کرده اند که همه وجدان دارند؛ فقط گاه می خوابد گول زننده؛ و وقتی بیدار شد، بیرحم ترین رییس دادگاه می گردد. پس آن هایی که در حق من بی وجدانی مطلق کرده اند پشیمان خواهند شد؟ همه را نمی دانم؛ ولی بعضی که اثری از انسانیت هنوز با آن هاست، حتمن با زوزه به پشیمانی می افتند. چرا با زوزه؟ برای اینکه بی وجدانی اینجا کم سابقه است. به عنوان نمونه، خلبانی که روی ناکازاکی و هیروشیما بمب اتم ریخت در دیوانه خانه مرد. هیچ شکی ندارم که در بین آن جنایتکاران قلمی و غیر قلمی حتمن کسانی پشیمان خواهند شد.

و این در حالی بود و هست که من حتی برای همان ناسزا گویان نیز حقوق قائل شدم، و تا به امروز نام کسی را نبرده ام؛ زیرا منتظرم که پلیس امنیت آلمان به همت کسانی که هنوز اثری از انسانیت در آن ها مانده، وارد عمل شود تا در جلسه ای حقوقی از جنایات باور نکردنی بگویم. تا به امروز نه فقط نام افرادی را که توهین کرده اند و تهمت زده اند بیان نداشته ام، بلکه حتی نام افراد گرداننده ی آن سایت را نیز نبرده ام. نام خود سایت را نیز بر زبان نیاورده ام. البته صبر منصفانه و شرم انقلابی من نیز حدی دارد؛ اگر پلیس آلمان وارد نشود، در آینده همه چیز را با ریز مطالب بیان خواهم داشت. تا سیه روی شود، هر کِه در او غش باشد!»؛ سرو جان و برو بومش همه آتش باشد! و به همین خاطر اصرار دارم که جلسه ی حقوقی، عمومی نیز باشد؛ تا من و هیچ کسی نتواند پشت در های بسته مخفی شود.


نه فقط مانند یک انسان انقلابی و مردمی نامی از توهین کنندگان و آن سایت و گردانندگان آن نبرده ام، بلکه حتی نام قوادی را که در آن سایت به نام یک "چپی" حرف مفتِ بی سر و تَه سر هم می کند تا به انقلابیگری و چپ توهین کرده باشد، را نیز نبرده ام. البته همانطور که پیشتر نوشتم اگر مجبور شوم، چنان خواهم گفت که مپرس. در ضمن دفعه ی پیش نوشتم که او زندگی ده ها و شاید سد ها دختر بچه ی بیلاروسی را به نابودی کشاند و حد اقل یکی از آن ها به دست لات های کوچه گرد افتاد و کشته شد. نام آن دختر نگون بخت بیلاروسی لِنا» بود. آن فرد نابکار روی دختر هایی که برای تجار می برد دیکتاتور منشی وحشتناکی داشت؛ پس با این حساب باید هم دقیق شود که آن دختر به دستور او کشته شده یا نه. آنطور که شنیده بودم او با دختران اسیر درست مانند یک جلاد برخورد می کرد. به عنوان نمونه، از یکی از نزدیکانش شنیدم که همان لِنا»ی بد بخت را یک بار برای مدتی تحویل یک ایرانی داده بود؛ بعد گویا با آن فرد ایرانی که از آلمان به بیلاروس آمده بود، اختلاف پیدا می کند، و فورن به آن دختر بدبخت دستور قطع رابطه را می دهد، و در نتیجه آن رابطه گسسته می شود. باری من حتی برای همان جنایتکار حرفه ای نیز حقوقی قائل هستم؛ یعنی او حق دارد در جلسه ای غیر مجازی و چشم در چشم از خود دفاع نماید. و تا زمانی که مرا مجبور نکنند، تلاش می کنم همچنان وجدانِ بزرگ زمانه باشم و فعلن سکوت کنم.

خوب است این را نیز بنویسم که شاید بسیاری فکر کنند که مرکزیت حزبی که او خود را هوادار آن حزب معرفی می کند، می داند که یک قواد حرفه ای و جنایتکاری بزرگ با آن ها سروکار دارد. نخیر چنان نیست. من در هیچ حالی انصاف خود را زیر پا نمی گذارم. من دبیر اول آن جریان ی را خوب می شناسم؛ او هرچه که باشد، انسانی نیست که حتی دقیقه ای بتواند همکار و همراهِ یک قواد گردد. پس همینجا اعلام میدارم حاضرم در برابر همان شخص و دیگران، چشم در چشم با گواه های بیشمار به اثبات برسانم که آن قواد یک جنایتکار حرفه ای و بی اندازه بیرحم است. البته او دست به جنایات بزرگ دیگری نیز زده؛ ولی بدبخت ساختن ده ها و شاید سد ها دختر بچه ی دم بخت بیلاروسی چیزی ست که باقی جنایات او را به سایه می بَرَد. من همچنان فعلن صبر می کنم تا پلیس آلمان وارد عمل شود. این جنایاتی که رخ داده، گذشته از بعضی ایرانیان ناکس، افرادی آلمانی(از مسئولین بالا در این شهر کوچک) نیز در آن نقش اصلی را دارند. یعنی آن افراد آلمانی به قانون اساسی آلمان خیانتی بزرگ و باور نکردنی ونابخشودنی کرده اند.

در ضمن این نیز باید گفته شود که عده ای از همین جنایتکاران مزدور و خود فروخته ی ایرانی تلاش دارند به آلمانی ها بگویند که آن ها دوست آلمان اند و حبیبی دشمن این سر زمین.

اینک سخن من: من انترناسیونالیستم و همه ی جهان را دوست می دارم. ولی در سر زمینی که نان نمک می خورم و آنجا می زیَم را دیگر وطن خود نیز می دانم. به همین خاطر پیوسته یعنی ناگسسته از مهربانی های مردم شریف بیلاروس می نویسم. مردم آلمان را نیز بسیار دوست می دارم. مردمی دارند با فرهنگ و نزاکت و مسئول. به عنوان نمونه بسیار کم پیش آمده از یک آلمانی در خیابان آدرسی را بپرسم و بگوید وقت ندارم. مگر می توان مردمی که از ویرانه های جنگ، کشوری صنعتی و بسیار آباد را ساختند احترام نکرد. ولی این دلیل نمی شود که از جنایات جنایتکارانی که نه فقط بر علیه من، بلکه بر علیه قانون اساسی این کشور و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر خشن ترین برخورد ها را داشته اند سکوت کنم. این دو موضوع جدا از هم است. با این حال، حال همان جنایتکاران را نیز در نظر داشتم؛ چنانکه بعد از ده سال شروع کردم به نوشتن؛ زیرا فکر می کردم اینجا دمکراسی حاکم است و به اعتراضات خصوصی من رسیدگی خواهند کرد که نکردند. نه فقط رسیدگی نکردند، بلکه بر جنایات افزودند و همزمان برای اینکه بگویند در بین ایرانیان نیز نمی گذاریم جایی داشته باشی، آن سایت فارسی زبان را برای حمله به من برگزیدند. چرا آن سایت را؟ به این پرسش در زمان دیگری جواب می گویم؛ زیرا حالا دارم مقولات مختلفی را یکجا می نویسم خلاصه؛ زیرا آدمی هر چقدر هم که در سخنوری و قلمزنی توانا باشد، نمی تواند چندین جلد کتاب قطور - خاطرات بیش از چهارده سال بندی بودن در خانه ای ویژه - را در چند پاراگراف خلاصه نماید.

پس فعلن همچنان سکوت می کنم و اسامی افراد جنایتکار ایرانی و آلمانی در این شهر را نمی نویسم، مگر مجبورم کنند. البته ریز مطالب را بار ها و بار ها نوشته ام و برای افراد مختلفی در کشور های مختلف جهان ارسال کرده ام؛ ولی هنوز آن اسامی را علنی نساخته ام. بگذار همه، حتی بزرگترین جنایتکاران قلمی و غیر قلمی جهان نیز امکان دفاع در یک دادگاه حقیقی و عادلانه را داشته باشند. عمری برای حقوق دیگران رزمیده ام و حالا هم در این اوج بیداد بر علیه من، همچنان از حقوق دیگری، حتی دشمن خود نیز دفاع می کنم. 

در ضمن جریانی مشکوک و به احتمال قوی ضد ایرانی، دارد در تالش زمین ایران به افرادی بخاطر من فشار می آورد ناجوانمردانه. اگر ادامه یابد، ناچارم قبل از دادگاه به افشاگری های گسترده ای بپردازم، و جنایاتی که بر سر من و  خانواده ی مظلوم من در ماسال آورده اند را مو به مو بیان دارم. بسیار گاه به کسانی فشار می آورند که ارتباط خود با حبیبی را قطع کنید؛ و گَه کسانی را بر علیه افراد خانواده ی من تحریک می کنند تا به قول خود دهان ببندند. ادامه دهند با ریز مطالب و چگونگی آغاز جنایات را در داخل و یا خارج میهن خواهم نوشت. البته من در درجه ی اول دوست دارم در داخل میهنم بنویسم. تا چه خورَم صیف و چه پوشم شتاء»(سعدی بزرگ)

خوب است که این را نیز بنویسم که دفعه ی پیش نوشتم نقشه ی این جنایات در زمان رییس جمهوری سید محمد خاتمی ریخته شد؛ باید اضافه کنم که به نظر من ایشان در این جنایت بی سابقه شرکت نداشته(حد اقل من اطلاع ندارم؛ پس خوب است برای رفع سو تفاهم خودشان به روشنی اظهار نظر نمایند). نظر من این است: گروهی که می خواستند پول های هنگفت و مفت به جیب بزنند، اول مرا از بیلاروس راندند و بعد در آلمان به عنوان اینکه یک ضد انقلاب بزرگ کشف کرده اند؛ فراوان از این راه سود بردند و همچنان دارند پول و کالا می گیرند. کسانی که در این جنایات دست دارند، و من نام همه را بار ها برای بسیارانی در سراسر جهان نوشته ام؛ خیلی از آن ها حتی به شدت ضد حکومت فعلی ایران اند و خواستار سر نگونی حکومت؛ ولی در این پول کَنی، با چند نفری که خود را ظاهرن طرفدار حکومت می دانند، یکدست شده اند(بنازم به هنر پول های کثیف). این نکته ی مهم را نوشتم تا این را به روشنی روز بنمایم که هدف فقط و فقط پول کَنی بوده و بس؛ زیرا همه می دانند که من اصلن فعالیت ی ندارم.

حال این سوال پیش می آید که: افراد به ظاهر طرفدار حکومت ایران، می دانند شرکای مالی آن ها براندازند؟ بله، زیرا دقیقن از حال روز هم با خبرند. اخلاق و وجدان ایجاب می کند فعلن سکوت کنم؛ وگرنه نام افرادی که برای بسیاری بار ها و بار ها نوشته ام و بیشک آن ها از آن متضاد ها از تعجب شاخ در آورده اند، را اینجا نیز می آوردم. آن ها را فقط ستاندن پول های کثیف و مفت به هم رسانده.

سوال: چرا نام جنایتکاران حرفه ای را اینجا نمی آورم؟

جواب: دوست دارم آن جنایتکاران حرفه ای در دادگاه، یعنی در جلسه ای حقوقی و عمومی افشا شوند تا حق حتی یک بیگناه زیر پا نیفتد؛ یعنی می خواهم همه ی مراحل قانونی و اخلاق دقیق رعایت شود. می خواهم خرد و قانون حکم براند و نه خشم و انتقامجویی که بار ها جامعه ی بشری از آن لطماتی جبران ناپذیر خورده. این ها نتیجه و حاصل عمر من است؛ یعنی حرف هایی فقط احساسی نیست؛ این منطقِ امروز من، دست آورد زندگی می باشد. ولی اگر پلیس امنیت آلمان برای به مجازات رساندن جنایتکاران آلمانی و ایرانی وارد عمل نشود؛ بناچار همه ی اسامی را بیان می کنم، و اگر در آن میان فرض کن یک نفر ثابت کرد که گمراهش کرده بودند، گولش زده بودند، طبیعی است که برخورد دیگری با او خواهم داشت.

خوب است این نکته را نیز بنویسم که در همین کشور که جنایاتی بزرگ و باور نکردنی در آن رخ داده و تا به حال هیچ کسی نه فقط به آن توجه نکرده، بلکه پیوسته به وسیله ی در آب نمک خوابانده شده ها مرا مورد یورش قرار می دهند تا دهان ببندند؛ چندی پیش به بانوی گرامی نرگس محمدی جایزه دادند، که همسر ایشان از فرانسه آمد و جایزه را ستاند. ای کاش آن بانوی گرامی طرفدار حقوق بشر و یا همسر ایشان از مقامات آلمانی پرسشی می کردند که: داستان این یک بام و دو هوا» چیست!؟

من اگر بودم، بعد از پرسش من، اگر دادرسی نمی شد، جایزه را فورن پس می دادم به همراه یک نامه ی اعتراضی؛ زیرا آن دیگر جایزه نیست؛ بلکه نام اصلی آن گول زدن، گول خوردن، توهین و تحمیق است. مثل این را می مانَد که کسی بگوید فلان شخص آدمخواری کرده، و در یخچال او گوشت آدم دیده شده. بعد یکی بگوید: اتفاقن ایشان یک روز مرا دعوت کردند، و نهاری خوشمزه به من دادند و فراوان با من مهربان بودند!

حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

 

در ضمن برای اینکه راهِ برگشت به بیلاروس را بر من ببندند، به کمک بعضی ایرانیان مزدور و نانِ کثیف خور، برایم پرونده ی ساختگی درست کرده اند و به بیلاروس فرستاده اند، که گویا من دارم به همراه آلمانی ها بر علیه دولت بیلاروس مبارزه می کنم! پیش از این در این باب با ارائه ی سند نوشته ام. پس فعلن بیش از این وقت مردم را نمی گیرم؛ ولی اگر لازم شد، باز با دلائل و اسناد در آن باب خواهم نوشت.

 نشانی دیگر وبلاگ های من:

چوگان(تالشی) = چوبگان(برگردان به فارسی)

«من بچه هفت تپه ام، گرسنه ایم گرسنه»2

«من بچه هفت تپه ام، گرسنه ایم گرسنه»

ی ,ها ,یک ,های ,آلمان ,نیز ,را به ,که در ,در آن ,آن ها ,در این ,قانون اساسی آلمان ,پلیس امنیت آلمان ,وزیر دادگستری آلمان ,بشر، قانون اساسی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه اقتصاد استان یزد